پروژه مدل ذهنی
ابتدا سعی داشتم مدل ذهنی خودم رو بگم که دیدم نه احتمالاً چندان ارزشی داره و نه چیز خاصی ازش یاد میگیرم. اینه که با کش و قوسهای فراوان تصمیم گرفتم راجع به مدلذهنی محمدرضا شعبانعلی بنویسم.
درک میکنم که تیم متمم ممکنه محدودیتهایی در انتشار پروژه به این شکل داشته باشند و ممکنه اصلاً منتشر نشه. به هر حال، بیشترین فردی که نظراتش رو دنبال میکنم و به دنبال فهم مدل ذهنیاش هستم، محمدرضا شعبانعلی هست. به قول خودش، آدم باید پنج نفر رو داشته باشه که هنگام تصمیماتش تو ذهنش باهاشون مشورت کنه و برای من یکی از این آدمها محمدرضاست.
ادعا نمیکنم که محمدرضا رو کامل میشناسم (کما این که حتی یکبار هم بصورت حضوری ندیدمش)؛ اما سعی کردم که تا جای ممکن بشناسم و بعضی نکات مهم رو بگم. احتمالاً هم چیزهایی که میگم، دقیقاً با مدل ذهنی محمدرضا معادل نخواهد بود و بیشتر برداشت من از مدل ذهنی محمدرضا هست.
اگر بخوایم راجع به مدل ذهنی هر کسی بگیم لازم هست راجع به حداقل دو چیز صحبت کنیم. اول این که دنیا رو چطوری میبینه (چطوری مدلسازی کرده) و دوم این که مبنای تصمیمگیریاش چه چیزهایی هست؟ در واقع وقتی میشه گفت وقتی مدل ذهنی کسی برای ما آشکار شده که بتونیم در هر لحظه بگیم که اگر فلانی اینجا بود چه تصمیمی میگرفت؟
من صرفاً بحث تصمیمگیری رو اشاره میکنم و سعی میکنم بگم که از نظر محمدرضا چه عواملی در تصمیمگیری وزن بیشتری دارند؟
اولین عامل، گوسفندنگری و مدیریت منابع هست که هم در متمم بهش اشاره شده و هم در وبلاگ محمدرضا به تفصیل شرح داده شده. یعنی ترجیح محمدرضا استفاده از ظرفیتهای موجود به جای توسعه ظرفیتهای جدید هست.
بذارید مثال بزنم. اگر من به محمدرضا بگم که امسال یک فریمورک ایکس به جای وردپرس اومده که خیلی بهتر از وردپرس هست و فلان مزایا و معایب رو داره. احتمالاً محمدرضا بهم میگه که من هنوز از ظرفیت وردپرس به اندازه کافی استفاده نکردم. تو میگی برم یک فریمورک کاملاً جدید رو استفاده کنم؟ وقتی این گزینه ممکنه در نظر محمدرضا منطقیتر بشه که وردپرس بعضی محدودیتهای ذاتی داشته باشه که غیرقابلحل باشن و نتونیم باهاش کارمون رو راه بندازیم. اونوقت احتمالاً تغییر رو جدیتر در نظر میگیره.
منابع: بحث گوسفند نگری در متمم، فایل صوتی منابع و ظرفیتها
دومین عامل، استراتژی تمرکز هست که در استراتژی تمرکز در برابر قاعده سبد و تخممرغ بهش پرداخته شده. اینطور که متوجه شدم محمدرضا در تصمیمگیری بیشتر به تمرکز تمایل داره و سعی میکنه روی یک چیز تمرکز کنه و روی همون وقت و سرمایهاش رو بگذاره تا این که اصطلاحاً پورتفوی شغلی درست کنه.
در این فایل تلگرامی هم به این موضوع اشاره میکنه که مدیرعامل یک کسبوکار سودده بوده و به خاطر یک کسبوکار سودده بهتر، مدیرعاملی رو کنار گذاشته. محمدرضا میگه که کاری نداره که یه کسب و کار زیانده رو کنار بگذاریم. اصلاً گزینه دیگهای نداریم. ولی این که یک کسب و کار سودده رو به خاطر یک کسبوکار سودده بهتر کنار بگذاریم، کار جسورانهای هست! Telegram
سومین عامل، انتخاب گزینه سختتر هست:
من در مواجهه با گزینه های متعدد، دشواری چندانی ندارم، چون گزینه «دشوارتر» را انتخاب میکنم.
تصمیم های مرتبه دو | روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی
چهارمین عامل، افزایش دامنه اختیار در زندگی هست. برای این نکته یک بخش تقطیع شده از وبلاگ محمدرضا رو میگذارم:
من به نوبهی خودم، در تمام تصمیمهایم به این مسئله فکر میکنم که بعد از این تصمیم، دامنهی اختیار و جبرم چه تغییری خواهد کرد؟ از میان علوم، علمی را دوست دارم که احساس کنم دامنهی اختیارم را افزایش داده. یادگرفتن زبان را دوست دارم. چون دامنهی اختیارم را افزایش میدهد. همینطور کتاب خواندن را. مسافرت رفتن را دوست دارم چون دنیای اختیارم را بزرگتر میکند (مرجع)
حرفهایی که گفته نشد: سرشت و سرنوشت (۵) - روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی
پنجمین عامل حفظ قدرت کنترل و تسلط بر زندگی هست. این عامل برداشت شخصی من هست ولی احتمالاً شما هم با خوندن این پست و مرور تصمیمهای محمدرضا راجع به حضور در شبکههای اجتماعی و حرفنزدن راجع به مشکلات کاری و زندگی شخصی به این مورد پی خواهید برد.
برای سمیه: انتخاب بر اساس قدرت کنترل - روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی
ششمین عامل هم در تصمیمگیری افزایش سهم اقدام در زندگی هست (کانال فقط برای ۳۰ روز). یعنی محمدرضا سعی میکنه تصمیمهاش جوری باشند که از جنس اقدام باشند و نه پاسخ.
اگر بخوام مثال بزنم زمانی که سمینار گذاشتن شیک بود و تازه مد شده بود، محمدرضا تصمیم گرفت که دیگه سمینار برگزار نکنه. این تصمیم (که نمیدونم منطق پشتش چی بوده)، قطعاً از جنس اقدام هست.
کسی که سهم اقدام در رفتارش زیاد میشود، یا دیوانه است یا یک انسان موفق و متمایز. (برگرفته از کانال محمدرضا)
اینجا یک نکته رو هم میخوام اشاره کنم که تقریباً در همین راستا هست و کمی به مدل ذهنی محمدرضا درباره مرکز کنترل درونی اشاره داره. محمدرضا به استفاده بهینه از اختیار حداقلی باور داره؛ یعنی ذهنیتش بر این استوار هست که آدم باید بتونه از شرایط محیطیای که داره بهترین استفاده رو بکنه و مهمتر از اون غز نزنه.
پس اگر احتمالاً اگر محمدرضا رو (خدایی ناکرده) در زندان هم بندازند، به جای این که راجع به بستگان مسئولین نظراتی مطرح کنه، نگاه میکنه ببینه آیا اونجا فرصتی برای یادگیری هست؟ آیا میشه از تجربیات افراد اونجا یاد گرفت؟ آیا کتاب (چه غیرداستانی و چه داستانی) برای مطالعه وجود داره؟
کسانی که اختیار حداقلی خود را به شیوهای هوشمندانه و آگاهانه مدیریت میکنند، به تدریج حوزه اختیارشان گسترش مییابد و اثر جبر محیطی بر روی آنها کمتر و کمتر میشود.
پس اگر من نوعی به محمدرضا بگم که تو زندگیم وقت ندارم. محمدرضا بهم میگه که آیا از اون ۵ درصد یا ۱۰ درصد وقتی که داری درست و بهینه استفاده میکنی؟
سرشت و سرنوشت: استفاده بهینه از اختیار حداقلی - روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی
امیدوارم مطالبی که به ذهنم رسید و به این شکل دستهبندی کردم، خلاف واقع نباشه و همچنین برای دوستان متممی مفید باشه.